ضربت سخت و سنگین. بسختی زدن و نواختن: بینی آن زخم گران بر سر کوس لرزه و دل سبکی بر علم است. خاقانی. ، زخم گران خوردن، ضربت شدید خوردن. سخت مضروب شدن. بشدت خسته و مجروح گردیدن
ضربت سخت و سنگین. بسختی زدن و نواختن: بینی آن زخم گران بر سر کوس لرزه و دل سبکی بر علم است. خاقانی. ، زخم گران خوردن، ضربت شدید خوردن. سخت مضروب شدن. بشدت خسته و مجروح گردیدن
خسته و مجروح کردن. (آنندراج). زدن. ضربه وارد آوردن: غلامی که ویرا اقماش گفتندی... در آمد و بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد. (تاریخ بیهقی). اول کسی که تبرزین و ناچخ بساخت او بود تا مزدک را زخم کند. (فارسنامۀ ابن البلخی چ 1 ص 90). خر ز بهر دفع خار از سوز درد جفته می انداخت صد جا زخم کرد. مولوی. نهضت فرمودن رکاب مبارک ملک معظم به اوق... و ستدن قصیل و چند کس را زخم کردن و عاجز شدن ایشان... و چند کس از ایشان در خندق حصار سمور انداختن و زخم و قتل کردن و بفیروزی باز گشتن. (حبیب السیر). کتف السرج الدابه، زخم کرد زین شانۀ ستور را. (منتهی الارب)، آسیب واردآوردن. زیان رساندن: گربۀ بیدره ای سگ صفتی پیش گرفت پاچه ام را نکند زخم چرا در کشمیر. ملاطغرا (از آنندراج). ، بر شکافتن عمارت نیز اطلاق شده. (آنندراج از بهار عجم و غوامض سخن) : زخم کن این گنبد شنگرف را درقلم نسخ کش این حرف را نظامی (مخزن الاسرار از آنندراج). ، زخمی کردن. کاری از کارهای پهلوانی نمودن. ضرب شصت نشان دادن: ازهر برخاست، بیک دست سروی این گاو بگرفت و بدیگر دست سروی دیگر و هر دو را دور بداشت از یکدیگر پس گفت (یعقوب لیث به ازهر) : زخمی بکن، یک گاو را دور انداخت چنانک بر پهلو بیفتاد شمشیر بر کشید و دیگر گاو راشمشیری بزد بدو نیم کرد. (مجمل التواریخ و القصص)
خسته و مجروح کردن. (آنندراج). زدن. ضربه وارد آوردن: غلامی که ویرا اقماش گفتندی... در آمد و بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد. (تاریخ بیهقی). اول کسی که تبرزین و ناچخ بساخت او بود تا مزدک را زخم کند. (فارسنامۀ ابن البلخی چ 1 ص 90). خر ز بهر دفع خار از سوز درد جفته می انداخت صد جا زخم کرد. مولوی. نهضت فرمودن رکاب مبارک ملک معظم به اوق... و ستدن قصیل و چند کس را زخم کردن و عاجز شدن ایشان... و چند کس از ایشان در خندق حصار سمور انداختن و زخم و قتل کردن و بفیروزی باز گشتن. (حبیب السیر). کتف السرج الدابه، زخم کرد زین شانۀ ستور را. (منتهی الارب)، آسیب واردآوردن. زیان رساندن: گربۀ بیدره ای سگ صفتی پیش گرفت پاچه ام را نکند زخم چرا در کشمیر. ملاطغرا (از آنندراج). ، بر شکافتن عمارت نیز اطلاق شده. (آنندراج از بهار عجم و غوامض سخن) : زخم کن این گنبد شنگرف را درقلم نسخ کش این حرف را نظامی (مخزن الاسرار از آنندراج). ، زخمی کردن. کاری از کارهای پهلوانی نمودن. ضرب شصت نشان دادن: ازهر برخاست، بیک دست سروی این گاو بگرفت و بدیگر دست سروی دیگر و هر دو را دور بداشت از یکدیگر پس گفت (یعقوب لیث به ازهر) : زخمی بکن، یک گاو را دور انداخت چنانک بر پهلو بیفتاد شمشیر بر کشید و دیگر گاو راشمشیری بزد بدو نیم کرد. (مجمل التواریخ و القصص)
گزیدن کسی با سخن. ضربۀ زبان. کنایه از دشنام دادن. ملامت کردن. سخن تلخ گفتن درباره کسی. بدیهای او را برخش کشیدن. سرزنش کردن. گوشه و کنایه زدن. گواژه. بیغاره. فسوس. طعنه زدن. در زبان فارسی و عربی، چه در سخن نظم و نثر فصحا و چه در تداول عوام، امثال فراوان درباره زخم زبان (طعن اللسان) موجود است: ز زخم سنان بیش زخم زبان که این تن کند خسته و آن روان. اسدی. چه زخم زبان هم نبودی پسند ز رای حکیمان شدی بهره مند. نظامی. که نیست زخم زبان در جهان صلاح پذیر. اثیر اومانی. زخم کآن از زبان یاران است بدتر از زخم تیرباران است. مکتبی. گر مرهم سینه هست بسیار گو زخم زبان مباش در کار. ؟ آنچه زخم زبان کند با من زخم شمشیر جان ستان نکند. ؟ - امثال: زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است (امثال و حکم دهخدا) ، مجروح گشتن بوسیلۀ شمشیر بهتر است از شنیدن طعنه و گواژۀ خصمان. رجوع به زخم شود
گزیدن کسی با سخن. ضربۀ زبان. کنایه از دشنام دادن. ملامت کردن. سخن تلخ گفتن درباره کسی. بدیهای او را برخش کشیدن. سرزنش کردن. گوشه و کنایه زدن. گواژه. بیغاره. فسوس. طعنه زدن. در زبان فارسی و عربی، چه در سخن نظم و نثر فصحا و چه در تداول عوام، امثال فراوان درباره زخم زبان (طعن اللسان) موجود است: ز زخم سنان بیش زخم زبان که این تن کند خسته و آن روان. اسدی. چه زخم زبان هم نبودی پسند ز رای حکیمان شدی بهره مند. نظامی. که نیست زخم زبان در جهان صلاح پذیر. اثیر اومانی. زخم کآن از زبان یاران است بدتر از زخم تیرباران است. مکتبی. گر مرهم سینه هست بسیار گو زخم زبان مباش در کار. ؟ آنچه زخم زبان کند با من زخم شمشیر جان ستان نکند. ؟ - امثال: زخم زبان از زخم شمشیر بدتر است (امثال و حکم دهخدا) ، مجروح گشتن بوسیلۀ شمشیر بهتر است از شنیدن طعنه و گواژۀ خصمان. رجوع به زخم شود
نام ولایتی است: زره گران و تبرسران نام دو ولایت است در طرف دربند شیروان. (انجمن آرا) (آنندراج) : باکو به بقاش باج خواهد خزران و ری و زره گران را. خاقانی
نام ولایتی است: زره گران و تبرسران نام دو ولایت است در طرف دربند شیروان. (انجمن آرا) (آنندراج) : باکو به بقاش باج خواهد خزران و ری و زره گران را. خاقانی